صهیونیسم و شیطانیسم
در این فصل به رابطه میان صهیونیسم و یهودیت و ارتباط آن با شكلگیری و دوام شیطانیسم میپردازیم .
لازم به ذكر است كه متون دینی یهود و عمدهترین عامل ایجاد این نحله فاسد فلسفی و فرهنگی (بخوانید ضدفرهنگی) بوده است .
1. متون
از منظر یهودی و نقش آنها در شكلگیری شیطانپرستی چند نكته ذیل قابل توجه است .
1ـ1 براساس آموزههای یهودی و عبرانی شیطان نه یك موجود بد ، بلكه یك فرشته خادم برای آزمایش انسانها است .
2ـ1 در مكاشفات نیز به عدد 666 عدد مقدس شیطانپرستان اشاراتی شده و آن عدد وحش توصیف شده است كه باید شمرده شود .
3ـ1 خواهناخواه متون یهودی منبع برداشت برای مسیحیان نیز قلمداد میشوند و نگاه خاصی یهودیت به شیطان تاثیرات فراوانی را بر مسیحیت داشته است .
2. تصوف یهودی (كابالا)
كابالا یا قبالا یا همان تصوف یهودی آئینی است كه به نوع خاصی از ریاضت های شیطانی یهودیت دلالت دارد .
برابر نظریات كارشناسان ملل و نحل این فرقه تحت تاثیر عرفان و تصوف اسلامی در اثر همنشینی مسلمانان آندلس با برخی از یهودیان تشكیل شده است .
كابالا بخش رمزآلود و بسیار سری دین یهودی طی 500 سال اخیر محسوب شده و عمده تحولات جهان توسط كابالیستها دنبال میشود .
كریستف كلمب و همكارانش همگی كابالیست بودند و از فنون جادوگری كابلایی و منجمان آن در راه پیدا كردن قاره آمریكا بهرهبرداری نمودند . كابالا عمیقا بر برخی باورهای خرافی همچون جادوگری استوار است و رسماً برای آن تقدس قائل است و این عمدهترین نقطه اشتراك شیطانپرستی در گذشته و حال با شیطانپرستی است .
هماكنون اصطلاح كابالا وصفكننده تمرین آئین و دانش محرمانه یهود است . مهمترین منابع و كتب كابالیستی كه به عنوان ستون فقرات و پایه اصلی آئین كابالا درآمدند ، شامل مجموعه كتب عبری " بهیر " (به معنای كتاب روشنایی) و " هیچالوت " (به معنای كاخها) میشوند كه به قرن اول میلادی بازمیگردند . نهایتاً در قرن سیزدهم میلادی كتاب " زوهار " نوشت شد كه تفكر و شكل كنونی " آئین كابالا " را تشكیل داد .
دكتر " عبدا... شهبازی " نویسنده مجموعه كتابهای زرسالاران یهودی و پارسی و متخصص تاریخ ، در پایگاه خود درباره فرقه كابالا مقاله جامعی دارد و دیدگاههای وی با آنچه در دانشنامه ویكی پدیا آمدهاست ، متفاوت است .
شهبازی در قسمت نخست مقاله خود درباره تعریف كابالا مینویسد :
" كابالا نامی است كه بر تصوف یهودی اطلاق میشود و تلفظ اروپایی " كباله " عبری است به معنی " قدیمی " و " كهن " . " این واژه به شكل " قباله " برای ما آشناست .
پیروان آئین كابالا یا كابالیستها این مكتب را " دانش سری و پنهان " خاخامهای یهودی میخوانند و برای آن پیشینهای كهن قائلاند . برای نمونه ، مادام بلاواتسكی رهبر فرقه تئوسوفی ، مدعی است كه كابالا (قباله) در اصل كتابی است رمزگونه كه از سوی خداوند به پیامبران ، آدم و نوح و ابراهیم و موسی نازل شد و حاوی دانش پنهان قوم بنیاسرائیل بود . به ادعای بلاواتسكی ، نه تنها پیامبران بلكه تمامی شخصیتهای مهم فرهنگی و سیاسی و حتی نظامی تاریخ چون افلاطون و ارسطو و اسكندر و غیره ، دانش خود را از این كتاب گرفتهاند . مادام بلاواتسكی برخی از متفكرین غربی ، چون اسپینوزا و بیكن و نیوتون را از پیروان آئین كابالا میداند .
شهبازی در رد این ادعا میگوید :
" این ادعا نه تنها پذیرفتنی نیست بلكه برای تصوف یهودی ، به عنوان " یك مكتب مستقل فكری " پیشینه جدی نمیتواند یافت . "
شهبازی دیرینه مكتب كابالا را به اوایل سده سیزدهم میلادی محدود كرده و ماقبل آن را گرتهبرداری یهودیان از مكتب فیلو اسكندرانی در فرهنگ هلنی و فلسفه یونانی و كپیبرداری از آموزههای عرفانی مكتب اسلام میداند .
وی در قسمت دوم مقاله خود مینویسد :
" سرآغاز طریقت كابالا به اوایل سده سیزدهم میلادی و به اسحاق كور (1160 ـ 1235 م) میرسد . او در بندر ناربون (جنوب فرانسه) میزیست و برخی نظرات عرفانی بیان میداشت . "
وی در جایی از قسمت اول مقاله خود درباره گذشته تصوف یهود ، پیش از ظهور كابالا ، مینویسد :
" مشاركت یهودیان در نحلههای فكری رازآمیز و عرفانی به فیلواسكندرانی در اوایل سده اول میلادی میرسد . "
سپس میافزاید :
" در دوران اسلامی نیز چنین است . نحلههای فكری گسترده عرفانی رازآمیز كه در فضای فرهنگ اسلامی پدید شد بر یهودیان نیز تاثیر گذارد و برخی متفكرین یهودی آشنا با مباحث عرفانی پدید شدند كه مهمترین آنان ابویوسف یعقوب اسحاق القرقسانی (سده چهارم هجری / دهم میلادی) است . "
شهبازی درباره نمونه تاثیرات فرهنگ اسلامی بر تصوف یهود مینویسد :
" بسیاری از مفاهیم آن [كابالا] شكل عبری مفاهیم رایج رد فلسفه و عرفان اسلامی است . در واقع اندیشهپردازان مكتب كابالا ، به دلیل زندگی در فضای فرهنگ اسلامی و آشنایی با زبان عربی ، به اقتباس از متون مفصل عرفان اسلامی دست زدند و با تاویلهای خود به آن روح و صبغه یهودی دادند . این كاری است كه یهودیان در شاخههای متنوع علوم و دانش انجام دادند . برای نمونه باید به مفاهیم " هوخمه " (حكمت) ، " كدش " (قدس) ، " نفش " (نفس) ، " نفش مدبرت " (نفس مدبره) ، " نفش سیخلت " (نفس عاقله) ، " نفش حی " (نفس حیاتبخش) ، " روح " و ... در كابالا اشاره كرد .
مكتب كابالا نیز به دو بخش " حكمت نظری " و " حكمت علمی " تقسیم میشود . در تصوف كابالا بحثهای مفصلی درباره خداوند و خلقت وجود دارد كه مشابه عرفان اسلامی است به ویژه در تاریك فراوان آن بر مفهوم " نور " و مراحل تجلی آن . "
این استاد تاریخ در انتهای بحث خود میافزاید :
" آنچه از زاویه تحلیل سیاسی حائزاهمیت است ، " شیطانشناسی " و " پیام مسیحایی " این مكتب است و دقیقاً این مفاهیم است كه كابالا را به عنوان یك ایدئولوژی سیاسی معنادار میكند . "
مناسك جنسی در فرقه كابالا
مسئله دیگری كه در فرقه كابالا حائز اهمیت است مناسك جنسی این فرقه است كه از نیمه سده هجدهم و براساس آموزههای فری به نام یعقوب بن یهودا لیب ، كه با نام یاكوب فرانك (1719 ـ 1726) شهرت دارد ، ظهور كرد .
یاكوب فرانك شاخه " فرانكسیت " فرقه كابالا را بر بنیاد میراث شاخههای متعلق به " شابتای زوی " و " ناتان غزهای " بنا نهاد . وی كه به یك خانواده بنا نهاد . وی كه به یك خانواده ثروتمند تاجر و پیمانكار یهودی ساكن اوكراین تعلق داشت و همسرش نیز از یك خانواده ثروتمند تاجر بود ، در جوانب به طریقت كابالا جذب شد ، كتاب " ظُهَر " (Zohare) (كتابی كه موسیبن شم تاولئونی در سالهای 1280 ـ 1286 میلادی نوشت و با تدوین این كتاب ، تصوف رازامیز كابالا به صورت یك نظام فكری و عملی سازمانسافته و منسجم درآمد و شكل نهایی یافت) را خواند و به عضویت شاخه شابتایزوی درآمد . در دسامبر 1755 فرانك از سوی سران فرقه دونمه برای تصدی ریاست این فرقه در لهستان به همراه دو خاخام راهی زادگاه خود شد . فرانك در راس فرقه شابتای در پودولیا قرار گرفت ولی كمی بعد ، در ژانویه 1756 كارش به رسوایی كشید .
زمانی كه فرانك و پیروانش در یك خانه در بسته مشغول اجرای مناسك جنسی مرسوم در فرقه شابتای بودند ، به علت باز شدن تصادفی پنجرهها ، مردم مطلع شدند و ... .
یكی از مواردی كه توانسته از كابالا به شیطانپرستی راه یابد نماد " پنتاگرام " یا ستاره پنج پر است كه در بخش بعدی اشاره بدان خواهد شد . این نماد به مثابه ابزاری برای جادوگران كابالیست مورد استفاده قرار میگرفته .
همچنین شنیدنی است كه بخش عمدهای از بازیگران و خوانندگان فحشا محور جهان همچون " مدونا " كابالیست میباشند . " مدونا " سال 2005 رسما عضویتش را در گروه های كابالا اعلام كرد و نام یهودی " استر " را بر خود نهاد.
نقطه دیگر اشتراك كابالا با شیطانپرستی دیدگاه جنسی این دوست كه در هر دو نحله فاسد لذت جنسی در اولویت قرار دارد .
بنیانگذاران كابالا همان افرادی هستند كه سپس نهضتی !!! را با عنوان " پرستش زنان " تشكیل دادند كه میتوان به صراحت آن را یك جریان شهوتمحور خطاب كرد . این گروه جریانی را در ادامه بنا نهاد تا رابطه جنسی نه به مثابه یك عمل برای تداوم نسل بلكه در راستای هدف انسان در زندگی به آن نگاه شود .
برخی از كارشناسان بر این باورند كه كابالیستها ذائقه جنسی مردان و زنان را در سراسر عالم مورد دستخوش تغییر و تحول به سمت توحش قرار دادهاند ، مانند تغییر جنسیت " مایكل جكسون " و ... .
اگرچه ذكر سایر توضیحات مناسب این نوشتار ارزیابی نمی شود لكن یادآوری این نكته ضروری است كه یهودیان و صهیونیستها به شدت از سخن راندن در باب كابالا پرهیز دارند و امروز تنها یك كتاب فارسی در این خصوص قابل دسترسی بوده و در صفحات مقالات اینترنتی نیز تا دو سال قبل به جز " كابالا شدن مدونا " خبری در دسترس عموم قرار نداشت .
3. نمادها
در بررسی نمادهای متعلق به شیطانپرستی خط بسیار روشنی از ارتباط صهیونیسم و شیطانیسم به وضوح قابل مشاهده است .
در ذیل برخی از نمادها كه به عنوان نگین انگشتر ، گردنبند ، تصاویر بر روی دستبندها ، پیراهن ، شلوار ، كفش ، ادكلن ، ساعت و ... درج شده و از جمله به ایران اسلامی نیز راه یافته است ، مورد بررسی و معرفی قرار میگیرد :
اگر نوشته وسط نماد یعنی (Satanism) به معنای شیطانگرایی به همراه دایره حذف كنیم ، آن وقت یك ستاره پنجضلعی بر جای میماند كه همان نشانه ستاره صبح یا پنتاگرام (pentagram) باقی میماند .
اگر خوانندگان محترم با یاد داشته باشند این همان ابزاری است كه در نجوم كابالایی مورد استفاده قرار می گرفت و انواع آن در علائم شیطانپرستی دیده میشود .
این سمبل نیز همان پنتاگرام است ، با فرق اینكه انواع آن گاه پنجضلعی وارونه (snvertedpentagram ) یا دیو (Buphomet ) و به شكل در میان نمادهای شیطانپرستان به چشم میخورد .
لازم به یادآوری است كه برخی از شیطانگرایان محدوده جغرافیایی " تحت سلطه " این نماد و در واقع منطقه نفوذ شیطانگرایی را در نقشه ذیل توصیف مینمایند . (محدوده در ایسلند و اروپا)
درمیان پنتاگراهای قبلی تصویر سر یك بز تعبیه شده است كه اقدامی ضد مسیحی ، به این معناست كه مسیحیان معتقدند كه مسیح همچون یك بره برای نجات ایشان قربانی شده است و با توجه به اینكه ایشان بز را نماد شیطان و در برابر بره میدانند این آرم را انتخاب كردهاند .
ذکر فضائل قرآن با استفاده از دلیل قرآن و سنت
1- آرامش دلها:
﴿أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾. [رعد: 28]. « آگاه باشید دلها با یاد خدا آرام می گیرد».
2- قرآن برای همنشینان خود شفاعت می کند: «اقرأوا القرآن فإنه یأتی یوم القیامة شفیعاً لأصحابه». (مسلم)
مسلم روایت نموده است که پیامبر (صلى الله علیه وسلم) فرمود: قرآن بخوانید همانا روز قیامت برای همنشینان خود شفاعت می کند.
3- یاد گرفتن و یاد دادن آن موجب کسب نیکی است. «خیرکم من تعلم القرآن وعلَّمه». (بخاری). رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) فرمودند: بهترین شما کسی است که قرآن بیاموزد و بدیگران یاد دهد.
4- طردکننده شیطان است: دلیل آنست که در فضیلت سوره بقره و آیه الکرسی و معوذتین خواهد آمد.
5- قرآن برای کسی که آنرا تلاوت می کند نفع دارد اگرچه منافق باشد. «المؤمن الذی یقرأ القرآن ویعمل به كالأترجة طعمها طیب وریحها طیب، والمؤمن الذی لا یقرأ القرآن ویعمل به كالتمرة طعمها طیب ولا ریح لها، ومثل المنافق الذی یقرأ القرآن كالریحانة ریحها طیب وطعمها مر، ومثل المنافق الذی لا یقرأ القرآن كالحنظلة طعمها مر أو خبیث وریحها مر». (البخاری)
رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) می فرماید: مؤمنی که قرآن می خواند و به آن عمل می کند همانند ترنج است هم خوشمزه وهم خوشبو، مؤمنی که قرآن نمی خواند و به آن عمل می کند همچو خرمایی است که خوش طعم است ولی بویی ندارد، منافقی «فاجر» که قرآن می خواند مثل ریحان است که خوش بو و تلخ مزه است.
[در بعضی از روایات جمله زیر نیز در حدیث فوق وجود دارد].
منافقی که قرآن نمی خواند همچو، حنظل «هندوانه ابوجهل» می باشد که تلخ مزه و بی بوست.
6- اهل قرآن اهل الله واز خاصان درگاه خدا می باشند: «إن لله عزوجل أهلین من الناس. قیل: من هم یا رسول الله؟ قال: أهل القرآن، هم أهل الله وخاصته». (احمد)
رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) فرمود: همانا خداوند در میان مردم دو اهل دارد. عرض کردند آنها چه کسانی هستند یا رسول الله؟ فرمود: اهل قرآن اهل الله و خواص او می باشند.
7- قرآن سندی «حجتی» است برای تو: «القرآن حجة أو علیك». (بخاری). قرآن سندی است یا به نفع تو و یا علیه تو.
8- قرآن حافظ تو از هر چیزی «بلائی» است: چنانچه در بیان فضیلت معوذتین و دو آیه آخر سوره بقره خواهد آمد.
9- تلاوت قرآن از بزرگترین نعمتها است: «لا حَسَدَ إلاَّ فی اثنتین: رجلٌ علَّمه الله القرآن فهو یتلوه آناءَ اللیل وآناء النهار». (بخاری).
پیامبر (صلى الله علیه وسلم) می فرماید: حسد جائز نیست مگر در دو چیز «یکی از آندو» مردی که خداوند به او توفیق قران داده که ساعات شبانهروز خود را با آن بپا می دارد و آنرا تلاوت می نماید.
10- بلندپایگی و رفعت در دنیا و قیامت:
﴿وَمِنَ اللَّیْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَكَ عَسَى أَنْ یَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَاماً مَحْمُوداً﴾. [اسراء : 79]. در پاسی از شب از خواب برخیز و در آن نماز تهجد بخوان. این یک فریضه اضافی «غیر از نمازهای پنجگانه» برای تو است باشد که «در پرتو این عمل» خداوند تو را به مقام در خور ستایشی «و جای برجستهای در دنیا و آخرت که موجب ستایش همگان باشد» برساند و مقام شفاعت کبری را به تو ارمغان دارد.
«إِنَّ اللهَ یرفَعُ بِهَذا الْکِتابِ أَقْواماً وَ یضع بِهِ آخَرین». (مسلم). رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) فرمود: خداوند بوسیله این کتاب اقوامی را پیروز «بلند» و اقوامی را بر زمین می زند «شکست می دهد».
11- شما را از تاریکی بیرون می آورد:
﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَیْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ﴾.[ابراهیم: 1].
«این قرآن کتابی است که آنرا برای تو فرستاده ایم تا اینکه مردمان را در پرتو تعلیمات آن را از تاریکیها «گمراهیهای کفر و نادانی» به سوی نور «روشنائی ایمان و دانائی» بیرون بیاوری».
12- حاضر شدن فرشتگان «بهنگام تلاوت قرآن»: «تلك الملائكة کانت تستمع لك، ولو قرأت لأصبحت یراها الناس، ما تستتر منهم». (مسلم). پیامبر اکرم(صلى الله علیه وسلم) فرمودند: فرشتگان به شما گوش فرا می دهند و اگر «قرآن» بخوانی مردم فرشتگان را می بینند و آنها از دید مردم پنهان نمی شوند.
13- برای تلاوت هر حرفی ده حسنه وجود دارد: «من قرأ حرفاً من کتاب الله فله به حسنة. والحسنة بعشر أمثالها لا أقول (الم) حرف، ولکن الف حرف ولام حرف ومیم حرف». (الترمذی).
کسیکه یک حرف از کتاب خدا «قرآن» را تلاوت کند. یک حسنه «نیکی» نصیبش می شود، هر حسنه ده برابر پاداش دارد، «پس مزد هر حرفی ده حسنه است» و من نمی گویم که (الم) یک حرف است بلکه الف یک حرف و لام یکحرف و میم یکحرف است.
14- علو درجه در بهشت: «یقال لصاحب القرآن: اقْرَأْ وارْقَ ورتِِّلْ کما کنت ترتل فی الدنیا فإن منـزلتک عند آخر آیة تقرأها». (الترمذی).
پیامبر (صلى الله علیه وسلم) می فرماید: روز قیامت به همنشین قرآن گفته می شود : بخوان و در درجات بالا رو و ترتیل کن و زیبا و با ادب بخوان همانا منزلت تو نزد آخرین آیهی است که تلاوت می نمایی «بسیار بالاست».
15- محفوظ شدن از فتنه ها و بلیات: «من حفظ عشر آیات من اول سورة الکهف عُصِمَ من فتنة الدجَّال. وهی أعظم فتنة فما دونها أولی». (مسلم).
پیامبر(صلى الله علیه وسلم) می فرماید: هر کس ده آیه از اول سوره کهف را حفظ کند از فتنه دجال در أمان خواهد ماند. فتنه دجال بزرگترین فتنه است، فتنه های یگر پائین تر از آن آسانتر و کم خطرتر می باشند.
16- مقام رفیع و اجر و پاداش چند برابر: «الماهر بالقرآن مع السفرة الکرام البررة والذی یقرأ القرآن ویَتَتَعْتَعُ فیه وهو علیه شاق له أجران». (مسلم). رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) می فرماید: آنکه در خواندن قرآن مهارت دارد با سفیران گرامی نیک خواهد بود و آنکه قرآن را می خواند ولی در آن درمیماند و «بخاطر لکنت زبان» خواندن برایش دشوار است دو اجر دارد.
17- قرآن محافظ است: چنانکه در بحث فضائل سوره فاتحه و آیه الکرسی و معوذتین خواهد آمد.
18- نزول آرامش، باریدن رحمت، قرار گرفتن در حضور خدا: «وما اجتمع قوم فی بیت من بیوت الله یتلون كتاب الله ویتدارسونه بینهم إلاَّ نزلت علیهم السكینة وغشیتهم الرحمة وحفتهم الملائكة وذكرهم الله فیمن عنده». (مسلم).
رسول اکرم (صلى الله علیه وسلم) می فرماید: هرگاه گروهی در خانه ای از خانه های خدا «مسجد» گردهم آیند و دور هم جمع شوند و قرآن را تلاوت نمایند و آنرا برای یکدیگر بخوانند. و تفسیر و تبیین وتمرین کنند خداوند آرامش را بر آنان نازل و رحمت را بر آن ها می باراند و فرشتگان اطراف آنها را می گیرند و پیرامون آنان حلقه می زنند و در ملأ اعلی بفرمان خدا مورد بحث قرار می گیرند و خداوند آنها را از مقربان درگاه خود محسوب می نماید.
19- ازدیاد ایمان و پایداری:
﴿وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾. [الأنفال: 2].
«و هنگامیکه آیات «قرآن» بر آنان خوانده می شود بر ایمانشان می افزاید».
﴿كَذَلِكَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَكَ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً﴾. [الفرقان: 32].
«همین گونه «ما قرآن را بصورت آیات جداگانه و بخش بخش می فرستیم» تا دل تو را «با انس بدان و حفظ آن پابرجا و استوار بداریم و آنرا قسمت به قسمت و آرام و آرام «توسط جبرئیل بر تو» فرو می خوانیم «تا آنرا بدقت بیاموزی و کم کم به خاطر بسپاری».
20- شفاء و رحمت است:
﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ﴾. [اسراء : 82].
«ما آیاتی از قرآن را فرو می فرستیم که مایه بهبودی «دلها از بیماری نادانی و گمراهی و پاکسازی درونها از کثافات هوی و هوس و تنگ چشمی و آزمندی و تباهی» و رحمت مؤمنان «به سبب در برداشتن ایمان و رهنمودهای پر خیر و برکت خدا» است».
توكل...
هم اكنون در رابطه با توكل به خدا سخن خواهیم گفت. عبادتی كاملاً قلبی كه فقط بهوسیلهی قلب انجام میگیرد. مردم برداشت نادرستی از این عبادت دارند، آنچه به ذهن مردم خطور میكند، آن است كه دارو نخورد! كار نكند! خوب درس نخواند! و بگوید: من به خدا توكل كردهام. من دعا میكنم. چنین برداشتی اشتباه است.
پیش از شروع جلسه و صحبت در رابطه با ارزش توكل میگویم كه چنین فهم و دركی اشتباه است، چرا؟ چون توكل عبادتی قلبی است و هیچ ربطی به اعضای بدن ندارد.
به اعضای بدن ربطی ندارد، یعنی چه؟
یعنی تو با اعضایت ـ دست، پا، زبان و همهی اعضا ـ سعی و تلاش میكنی، گویی كه هیچ توكلی وجود ندارد، همهی اعضا با منتهای قدرت و توان كار میكند. قلب طوری عمل میكند كه گویی هیچ عضوی وجود ندارد، قلب هیچ ارتباطی با اسباب ندارد و فقط به خداوند یگانه متصل است، ولی اعضا شب و روز از اسباب استفاده میكند، بنابراین كار میكند، دارو میخورد، درس میخواند، سر جلسهی امتحان حضور مییابد، به دنبال چیزی كه برایش مفید است میرود و در پی مصلحتش است.
دختر به شدت جوانی را كه به خواستگاریش آمده است، میخواهد و چیزی به عنوان «من به خدا توكل دارم.» وجود ندارد و در رابطه با خواستگاری كه آمده پرس و جو نمیكنم، چون او ظاهراً شخصی متدین است، توكلم بر خداست، او هرگز مرا رها نمیكند! این اشتباه است، تو توكل را نفهمیدهای.
توكل آن است كه با اعضایت از اسباب استفاده كنی و دل به اسباب نبندی. توكل از واژهی «وكیل» گرفته شده که یكی از نامهای نیك خداوند است، وكیل یعنی چه؟ میخواهیم كمی با وكیل زندگی كنیم.
وكیل كسی است كه با احسان و نیكیاش به امور بندگانش میپردازد، با احسانش به همهی امور بندگانش رسیدگی میكند. پس هرگز باعث نابودی آنان نشده و هرگز آنان را به بدی و شر تحویل نمیدهد، بلكه آنان را به سوی مصلحتشان سوق میدهد، وكیل یكی از نامهای پروردگار است، این كه تو راه درستی را در زندگیت در پیش بگیری، مسئوولیت اوست و در این راه به تو كمك میكند و هرگز تو را تسلیم شر و بدی نمینماید، تو را به سوی خیر و خوبی رهنمون میسازد، وكیل كسی است كه تو را به سوی آنچه به نفع و مصلحت توست سوق میدهد، به همین خاطر رسولالله را میبینی كه به درگاه خداوند این چنین دعا كرده و میفرماید: «لَبَّیكَ وَسَعدَیكَ وَالخَیرُ فِی یَدَیكَ وَالشَّرُّ لَیسَ إلَیكَ»[1].
من مسألهای عجیب و حیرتانگیز را به شما میگویم تا به وسیلهی آن مفهوم وكیل را هر چه بهتر دریابید. گاهی اوقات در زندگی ما مشكلاتی پیش میآید و جامعهی كنونی ما به خاطر مشكلات بیشماری از قبیل: كمی رزق و روزی، فرزندان معتاد به مواد مخدر یا فرزندان سركش و نافرمان و. . . به این نام خدا یعنی وكیل و نیز توكل كه در رابطه با آن سخن خواهیم گفت، نیاز مبرم دارد.
دنیا در برابر جوانی كه فارغ التحصیل شده تیره و تار است، دیگری نمیتواند ازدواج كند، دیگری از ازدواجش و مشكلات بسیار بزرگ و پیچیده رنج میبرد، در این اوضاع و احوال به چه چیزی احتیاج داری؟ نیازمند اعتماد به وكیل هستی، نیازمند شناخت وكیل، دوست داشتن وكیل، پناه بردن به وكیل و توكل بر او هستی.
به همین خاطر برادرانم! وقتی خداوند سبحان راهی در برابر انسان میبندد، شش یا هفت راه دیگر در برابرش میگشاید، در حالیكه تو با جهالت و نادانیات میگویی: خدایا! چرا این راه را بر من بستی؟ ولی گاهی اوقات خداوند یك راه را بر تو میبندد تا راههای دیگری را در برابرت بگشاید، تا ببینی زمانی که دنیا در برابرت تیره و تار شده است، بدان كه آن وكیل تو را رها نمیكند، بدان كه آن وكیل راههای دیگری را که موجب رضایت و خوشبختی تو میگردد، در برابرت میگشاید.
در این رابطه مثالی بسیار زیبا میآورم، ما همه این مثال را دیدهایم و آن را تجربه نمودهایم. در این مسأله خوب بیندیش، جنین در شكم مادر، فقط از یك روش تغذیه میشود، به وسیلهی خون و این غذا از طریق ناف كه به جنین متصل است، به او میرسد، وقتی جنین به دنیا میآید، نوزاد گریه میكند. چرا! زیرا او آن روشی را كه به آن عادت كرده بود از دست داده است و نمیداند كه خداوند از روی رحمت و مهربانیش دو راه دیگر جهت تغذیه برایش فرستاده است، دو سینهی مادر، و غذا را از خون به شیر خالص و خوشمزهی پر خاصیت تبدیل نموده است.
هنگامیكه از شیر گرفته میشود، گریه میكند، زیرا راهی را كه به آن عادت كرده بود ـ دو سینهی مادر ـ از دست خواهد داد، در اینجاست كه خداوند چهار راه جهت تغذیه در برابرش میگشاید. دو غذا و دو نوشیدنی، دو غذا كه شامل گیاه و گوشت و دو نوشیدنی كه شامل آب و شیر است، بعد از این كه یك راه بود، تبدیل شد به دو راه و سپس چهار راه.
وقتی مرگ به سراغش میآید میگرید، چون این راه نیز بر او بسته میشود، پس اگر بندهای صالح و نیكوكار باشد هشت در از دروازههای بهشت به رویش گشوده میشود، حالا وكیل را شناختی! او هرگز بنده را به شر و بدی نمیسپارد، بلكه او را یاری میكند، ولی انسان از روی جهل و نادانیش میپرسد: خدایا! چرا چنین كردی؟ چرا راهی را كه دوست داشتم و به آن عادت كرده بودم، بر من بستی؟ چرا رزق و روزی را از من باز داشتی؟ در حالیكه آن وكیل آنچه را مفیدتر و سودمندتر است برایش مهیا مینماید، ولی تو به خاطر ناآگاهی از مصالحت گمان میكنی كه خداوند خیر و بركت را از تو دریغ میكند.
جنینی كه به وسیلهی خون تغذیه میكند، وقتی به دنیا میآید گریه میكند، اما خداوند دو سینهی مادر را برایش قرار میدهد تا از آن شیر بنوشد، وقتی از شیر گرفته میشود گریه میكند، ولی خداوند چهار راه در برابرش قرار میدهد: گیاه، حیوانات، شیر و آب و وقتی میمیرد گریه میكند و خداوند از روی رحمتش ـ اگر شخصی صالح و شایسته باشد ـ هشت راه در برابرش میگشاید، دروازههای هشتگانهی بهشت. چیزی را از تو منع مینماید، به خاطر سلامتی و عافیتت تو را مبتلا میكند، به خاطر پاكی و صفایت تو را امتحان میکند و به خاطر برگزیدن بهشت برایت، تو را از دنیا میبرد، سبحان الله، آیا ما خدا را اینگونه میشناسیم یا نه! این همان وكیل است.
پس چرا بر خداوند توكل نمیكنیم؟ به وسعت فرمانرواییاش بنگرید تا بدانید آیا بر او توكل میكنید یا نه؟ بیایید لحظاتی را با آیات سپری كنیم، به ملك و تسلط پروردگار بر زمام همهی امور در تمام جهان خوب بنگرید تا بدانید باید بر او توكل كنیم یا نه!
خداوند ـ تبارك و تعالی ـ میفرماید:
«قُلِ اللَّهُمَّ مَالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِی الْمُلْكَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْكَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِكَ الْخَیْرُ إِنَّكَ عَلَىَ كُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (آلعمران/26).
(بگو: پروردگارا! ای همه چیز از آن تو! تو هر که را بخواهی حکومت و دارایی میبخشی و از هرکه بخواهی حکومت و دارایی را بازپس میگیری و هر کس را بخواهی عزت و قدرت میدهی و هر کس را بخواهی خوار میداری، خوبی در دست تو است و بیگمان تو بر هر چیزی توانایی.)
من از شما میخواهم تا این سخنان را با قلبهایتان بشنوید نه با گوشهایتان، بعد از این سخنان آیا به مردم پناه میبریم؟! آیا فقیر به فقیر دیگری وابسته میشود؟! آیا كسی که خود چیزی ندارد، از فقیر و ندار دیگری درخواست میكند یا به كسی كه همه چیز در دست اوست، پناه میبرد؟! چگونه به مردم پناهنده میشویم و میگوییم فلانی تنها كسی است كه میتواند ما را نجات دهد؟ یقین به خداوند كجاست؟ توكل قلبت بر خداوند یكتا كجاست؟ این ذات وكیل از چه جایگاهی در زندگی تو برخوردار است؟
خداوند ـ تبارك و تعالی ـ میفرماید:
«قُلْ مَن یَكْلَؤُكُم بِاللَّیْلِ وَالنَّهَارِ مِنَ الرَّحْمَنِ» (انبیا/42).
(بگو: چه کسی میتواند شما را در شب و روز از خداوند مهربان محفوظ و مصون بدارد؟!)
چه كسی به جز خدا شب و روز از شما محافظت میكند؟ تو در تمام طول روز معصیت میكنی در حالیكه او از شب تا صبح از تو محافظت و نگهداری میكند. برادرانم! آیا فراموش كردهای كه چه كسی در رختخواب از تو محافظت میكند؟ پدرت، مادرت یا كلید اتاق! یا خداوند ـ تبارك و تعالی ـ آن خدای وكیل؟!
خداوند متعال میفرماید:
«قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَیْءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلَا یُجَارُ عَلَیْهِ» (مؤمنون/88).
(بگو: فرماندهی بزرگ همه چیز در دست چه کسی است، کسی که پناه میهد و کسی را از او پناهی نیست.)
ملكوت همه چیز در دست كیست؟ رزق و روزی تو در دست چه كسی است؟ فایده و منفعت تو در دست كیست؟!
رسولالله (ص) میفرماید:
«إِنَّ أَحَدَكُمْ یُجْمَعُ خَلقهُ فِی بَطْنِ أُمِّهِ أَرْبَعِینَ یَوْمًا نُطفَةً، ثُمَّ یَكُونُ عَلَقَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ یَكُونُ مُضْغَةً مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ یُرسَلُ إِلَیْهِ المَلكَ فَیَنفَخُ فِیهِ الرُّوحَ وَیؤمَرُ بِأَرْبَعِ كَلِمَاتٍ بِكتب رِزقِهِ وَأَجَلِهِ وَعَمَلِهِ وَشَقِیٌّ أَوْ سَعِیدٌ»[2].
(خلقت هر یك از شما در شكم مادرش تا چهل روز به صورت نطفه است، سپس تا همان اندازه خونپاره است، سپس تا همان اندازه پاره گوشت است، سپس خداوند فرشتهای را به سوی وی میفرستد تا روح را در او بدمد و فرمان ثبت چهار چیز دربارهی او صادر گردد: نوشتن روزیاش، اجلش، كردارش و اینكه بدبخت است یا خوشبخت.)
زمام همهی امورت به دست كیست؟ به چه كسی پناه میبری؟ قلبت به خاطر چه كسی میتپد؟ آیا به خاطر مردم و دنیا میتپد؟ آیا اكنون توكل میكنیم یا نه!
به این فرمایش پروردگار متعال خوب بیندیش كه میفرماید:
«قُل لِّلّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ یَهْدِی مَن یَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ» (بقره/142).
(بگو: خاور و باختر از آن خداست، هر که را بخواهد به راه راست رهبری میکند.)
آیا از گمراهی و ضلالت هراسانی؟! به چه كسی پناه میبری؟! به چه كسی میگویی: به من بده! به چه كسی میگویی: من از بازگشت به گمراهی میترسم! میترسم كه دوباره مرتكب گناه شوم! میترسم كه حجاب را ترك كنم! میترسم در مسجد نماز نخوانم! به چه كسی پناه میبری؟! به آن وكیل پناهنده میشوی: «بگو: خاور و باختر از آن خداست، هر که را بخواهد به راه راست رهبری میکند.»
«قُل لِّمَن مَّا فِی السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ قُل لِلّهِ» (انعام/12).
(بگو: آنچه در آسمانها و زمین است از آن کیست؟ بگو: از آن الله است.)
آیا گسترش و وسعت مالكیت پروردگار را احساس میكنی؟! چه كسی صاحب آسمانها و زمین است، چه كسی؟ خداوند، خداوند یكتا و وكیل.
پروردگار میفرماید: ««قُلْ أَرَأَیْتُمْ» (بگو: به من بگویید.) همراه من خوب بیندیشید:
«قُلْ أَرَأَیْتُمْ إِنْ أَخَذَ اللّهُ سَمْعَكُمْ وَأَبْصَارَكُمْ وَخَتَمَ عَلَى قُلُوبِكُم مَّنْ إِلَهٌ غَیْرُ اللّهِ یَأْتِیكُم بِهِ» (انعام/46).
(بگو: به من بگویید که اگر خداوند گوش و چشمهایتان را بگیرد و بر دلهایتان مهر نهد غیر از الله خدایی هست که آنها را به شما برگرداند؟)
كیست؟ اگر او همهی نعمتهایی را كه به تو ارزانی داشته است، از تو بستاند، چه كسی آنها را به تو باز میگرداند؟ چه كسی غیر از وكیل. اكنون آیا به او توكل میكنی یا نه؟ به او پناه میبری یا نه؟ تسلیم او میشوی یا نه؟ الله تعالی میفرماید:
«قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن یَبْعَثَ عَلَیْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ» (انعام/65).
(بگو: خدا میتواند عذاب بزرگی از بالای سرتان و یا از زیر پاهایتان بر شما بگمارد.)
چه كسی میتواند شما را به مصیبتها و گرفتاریها مبتلا سازد؟ چه كسی آن را برطرف میسازد؟!
الله تعالی میفرماید:
«قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم». كسانی كه به آنان پناه برده میشود، فلانی مرا دریاب! فلانی به دادم برس! وابستگی به اهل دنیا:
«قُلْ هَلْ مِن شُرَكَآئِكُم مَّن یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ قُلِ اللّهُ یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ فَأَنَّى تُؤْفَكُونَ» (یونس/34).
(بگو: آیا از این انبازان و شریکان شما کسی هست که آفرینش را آغاز کند و بار دیگر آن آفرینش را از سر گیرد؟ بگو: تنها خداست که آفرینش را آغاز میکند و سپس بار دیگر آن را از سر میگیرد، پس [از حق] به كجا بر گردانده میشوید؟.)
خداوند ـ تبارك وتعالی ـ میفرماید:
«قُلْ مَن یُنَجِّیكُم مِّن ظُلُمَاتِ الْبَرِّ وَالْبَحْرِ» (انعام/63).
(بگو: چه کسی شما را از تاریکیهای خشکی و دریا رهایی میبخشد؟)
این پرسشها برای ما مطرح میشود و ما را مورد خطاب قرار میدهد؛ زمام امور به دست چه كسی است؟ كیست كه شما را یاری میدهد؟ به چه كسی پناه میبرید؟ قلبت وابسته به چه كسی است؟ عبادتی قلبی كه هیچ ارتباطی با دیگر اعضا ندارد، تو از اسباب استفاده میكنی، درس میخوانی تا موفق شوی، شب و روز به دنبال كار میگردی، ولی قلبت یقین دارد كه فلان شخص نیست که كاری برای تو پیدا میكند، چرا كه خداوند است كه به من رزق و روزی خواهد داد، اوست كه اسباب ازدواج مرا مهیا خواهد ساخت و اوست كه مرا خوشبخت خواهد كرد، زیرا همه چیز در دست اوست و من نیز مال او هستم، از آن او هستم، وكیل.
[1] ـ مسلم، 771، أبوداوود 760 و أحمد، 805 از علی بن أبی طالب (رض).
[2] ـ بخاری، 3208 ومسلم، 2643 از عبدالله بن مسعود (رض).
یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند.
|
|||
|
یک پژوهشگر هلندی غیرمسلمان چندی پیش تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسیده بود که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و نیز صدای این لفظ، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند.
به گزارش خبرگزاری ها این پژوهشگر غیرمسلمان هلند طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی مسلمان که قرآن میخوانند و یا کلمه "الله" را می شنوند، به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله «الله» و تکرار آن و حتی شنیدن آن، موجب آرامش روحی میشود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور میکند و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب میدهد.
وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمان که روی آنان تحقیق میکردم از بیماریهای مختلف روحی و روانی رنج میبردند. من حتی در تحقیقاتم از افراد غیرمسلمان نیز استفاده کرده و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر «الله» کردم و نتیجه باز هم همان بود. خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم، زیرا تأثیر آن بر روی افراد افسرده، ناامید و نگران، تأثیری چشمگیر و عجیب بود.
این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شد که حرف الف که کلمه «الله» با آن شروع میشود، از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و باعث تنظیم تنفس میشود، به ویژه اگر تکرار شود و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی میدهد. حرف لام که حرف دوم «الله» است نیز باعث برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان میشود. تکرار شدن این حرکت که در کلمه «الله» تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تأثیرگذار است. اما حرف هاء حرکتی به ریه میدهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تأثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب میشود.
به راستی که قرآن کریم در آیهای کریمه میفرماید: «الذین آمنوا وتطمئن قلوبهم بذكر الله ألا بذكر الله تطمئن القلوب».این خبر آرامش بخش را برای دوستانی که یاد خدا برایشان آرامش بخش است ارسال کنید
1- محروم شدن از علم :
علم شرعی نوری است که خداوند به قلب هر که بخواهد میتاباند و گناه باعث خاموش شدن این نور میگردد.
هنگامی که امام شافعی برای آموختن علم به نزد امام مالک آمد، مالک که از هوش و استعداد وی خوشش آمده بود او را اینگونه نصیحت کرد:
«من میبینیم که خداوند بر قلب تو نوری تابانده است، آن را با گناه خاموش نکن»
گناه دشمن علم و آگاهی و معرفت است، و نیکی و بازداشتن نفس از هوا و هوس، کلید معرفت و شناخت است.
2- محروم شدن از روزی :
امام احمد در مسند خود از ثوبان (رضیالله عنه) روایت میکند که رسولالله (صلیالله علیهوسلم) فرمود:
«چه بسا که انسان به علت گناه خود از روزی محروم میشود». [به روایت ابن ماجه، آلبانی آن را حسن دانسته است]
برادر و خواهر عزیز. چه بسا انجام گناه باعث از دست رفتن موقعیتهای و موفقیتهای بسیاری میشود بدون آنکه حتی خود ما متوجه شویم و از سوی دیگر بسا انسانهایی که موفقیتهای خود را مدیون خوبیهایی هستند که در حق دیگران انجام دادهاند بدون آنکه خود بدانند.
3- تاثیر گناه در برخورد میان فرد و دیگران :
آثار گناه را حتی میشود در برخورد دیگران هم دید. یکی از بزرگان میگوید: وقتی گناه میکنم آثار آن را در وسیلهی سواریام و در برخورد همسرم مشاهده میکنم!
4- سخت شدن کارها و بسته شدن درها بر روی انسان :
الله متعال در سورهی طلاق می فرماید:
{ومن یتق الله یجعل له من أمره یسرا} [طلاق: 4]
«و هر كس تقوای الله را پیشه کند [الله] براى او در كارش آسانی قرار میدهد».
وقتی تقوا باعث آسان شدن کارها میشود در مقابل گناه و عدم تقوای الهی نیز باعث ایجاد مشکلات و سخت شدن کارها و بسته شدن درهای موفقیت بر روی انسان میشود.
5- احساس تاریکی در قلب و افسردگی و غم :
شخص گناهکار در قلب خود نوعی تاریکی و ظلمت را حس میکند. ابن حس پس از مدتی حتی در اعضا و جوارح و چهرهی شخص گناهکار آشکار میشود تا جایی که دیگران این تاریکی و افسردگی را نیز مشاهده میکنند.
عبدالله بن عباس (رضیالله عنه) میگوید:
«نیکی باعث روشنی در چهره و نور در قلب و گشایش در رزق و روزی و نیروی در بدن و محبت در قلوب دیگران می شود. و گناه باعث تاریکی چهره و تاریکی قلب و سستی در بدن و کمبود روزی و ایجاد نفرت در قلوب دیگران میشود».
یکی از نزدیکترین آثار گناهان افسردگی و هجوم غمها و غصههاست. به همان اندازه که انجام نیکیها باعث ایجاد نوعی سبکبالی و آسایش درونی میشود، گناهان در انسان حس تنهایی و تاریکی و غصه و افسردگی را پدید میآورند.
تکرار گناهان و عدم ایمان به پاداش نیک الهی در انسان حس پوچی و هیچانگاری بوجود خواهد آورد. در این مرحله انسان تنها به گذراندن این زندگی که از نگاه او چیزی جز زجر و مصیبت و بیهودگی نیست میپردازد.
6- محروم شدن از انجام طاعات و عبادات :
اگر گناه عقوبتی جز محروم شدن انسان از عبادت الله نداشت همین برای مجازات شخص گناهکار کافی بود. هر گناه باعث میشود انسان توفیق انجام کار نیک را از دست بدهد، کارهای نیکی که برای انسان از تمام دنیا با ارزشتر است.
گناه به مانند غذای مسمومی است که باعث میشود شخص به علت خوردن آن برای مدتها از خوردن دیگر غذاها محروم شود.
7- گناه، گناه میآورد :
هر گناه باعث میشود انسان استعداد انجام گناهان دیگر را پیدا کند. انجام گناه باعث میشود زشتی آن از قلب انسان خارج شود و به تدریج به انجام گناهان دیگر بپردازد تا جایی که شخص گناهکار دیگر نخواهد توانست به سادگی از آن دست بکشد.
بسیاری از گناهکاران با بیتوجهی به گناهان کوچک و سهلانگاری در مورد آنان به تدریج رو بهسوی گناهان بزرگتر گذاشتهاند. گناه اول گناه دوم را در پی خواهد داشت. تنها قیچی توبه میتواند از ادامهی این سلسله جلوگیری کند.
8- گناه باعث ضعیف شدن ارادهی خیر میشود :
گناهان باعث میشوند ارادهی انسان برای انجام کار خیر ضعیف شود و در عوض ارادهی انجام کارهای بد به تدریج قوی شود.
از خطرناکترین عوارض گناه این است که بر اثر تکرار آن ارادهی توبه نیز به تدریج ضعیف میشود تا جایی که دیگر انسان حتی فکر توبه را از ذهن خود خارج میکند. این از بدترین بیماریهای قلب است که راه نزدیکی به سوی هلاکت است.
9- بیرون رفتن زشتی گناهان از قلب : تکرار گناهان باعث میشود کمکم زشتی گناه از قلب شخص گناهکار خارج شود و دیگر از انجام گناه شرم نکند.
در این صورت شخص گناهکار دیگر حتی از انجام گناه بصورت علنی و در برابر چشم مردم هیچ ابایی نخواهد داشت تا جایی که دیگران را نیز بسوی گناهان دعوت خواهد کرد.
آثار اجتماعی؟
اینها برخی از آثار گناه بر روی فرد بود. همانگونه که خواندید در این نوشته در مورد تاثیرات اجتماعی گناه بحث نشده است.
مصلحان اجتماعی معمولا در مورد اصلاح و تغییر پدیدههای بدی که در جامعه وجود دارد میاندیشند. قتل، تجاوز، دزدی، آدمربایی، قاچاق مواد مخدر و… از تخلفهای بزرگی است که معمولا کم یا زیاد در هر جامعهای وجود دارند.
علاوه بر اینها آفتهای اجتماعی خطرناک دیگری نیز چون اعتیاد به مواد مخدر، مصرف دخانیات، مصرف مشروبات الکلی و… از معضلات بزرگ بسیاری از جوامع امروزی است.
شاید اشتباهی که بسیاری از مصلحان مرتکب میشوند این است که نقش اصلاح فردی را نادیده گرفته و میخواهند یک معضل بزرگ اجتماعی را بدون در نظر گرفتن خواستگاه نخست آن یعنی افراد جامعه، حل کنند.
گناهان فردی به تدریج پایههای یک جامعه را سست کرده و راه را برای گناهان و مشکلات اجتماعی باز میکنند.
برادر و خواهر گرامی
توبه و بازگشت عمومی و همگانی بسوی الله سبحانه و تعالی و آغار کردن اصلاح همه جانبه از خودمان تنها راه بوجود آوردن یک جامعه سالم و صالح و به دست آوردن آرامش دنیا و آخرت است.
هر یک توبه راهی است بسوی رستگاری همه جانبه. هر یک نفر که دست از گناه بکشد جامعه یک قدم بسوی توسعه برمیدارد.
از این رو باید از خود آغاز کنیم و منتظر دیگران نمانیم.
ارسال کننده خواهر زری
ولادت و خانواده :
خدیجه(علیها السلام) 68 سال قبل از هجرت بدنیا آمد) با توجه به اینكه سن حضرت خدیجه هنگام ازدواج با پیامبر (ص) كمتر از سی سال بوده، پس تاریخ ولادت ایشان غیر از این است كه در متن داده شده است . ) خانواده ای كه خدیجه (علیها السلام)را پرورش داد از نظر شرافت خانوادگی و نسبت های خویشاوندی ، در شمار بزرگترین قبیله های عرب جای داشت.این خاندان در همه حجاز نفوذ داشت. آثار بزرگ و نجابت و شرافت از كردار و گفتار خدیجه (علیها السلام) پدیدار بود.
خدیجه (علیها السلام) از قبیله هاشم بود و پدرش خویلد بن اسد قریشی نام داشت . مادرش فاطمه دختر زائدبن اصم بود .
اخلاق خدیجه(علیها السلام ) :
خدیجه (علیها السلام)در بین اقوام خود یگانه و ممتاز و میان اقران كم نظیر بود . او به فضیلت اخلاقی و پذیرایی های شایان بسیار معروف بود و بدین جهت زنان مكه به وی حسد میورزیدند. دختر خویلد در سجایا و كمالات اخلاقی زبانزد و نمونه بود و به حق ایشان كُفو خوبی برای پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) بود. بی تردید می توان گفت كه این سجایا و فضایل اخلاقی سبب شد تا خدیجه(علیها السلام)برای همسری پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) شایسته شمرده شود. طبق روایات ، او برای پیامبر (صلی الله علیه وآله)یاوری صدیق بود.
سیر اعلام النّبلاء،ج2،ص114
آیا خدیجه(علیها السلام) قبل از پیامیر (صلی الله علیه وآله)ازدواج كرده بود؟:
معروف است ( بحار الانوار، ج16،ص10;تنقیح المقال،ج3،ص77;ریاحین الشریعه،ج2،ص202) اولین كسی كه به خواستگاری خدیحه )علیها السلام)آمد یكی از بزرگان عرب به نام "عتیق بن عائذ مخزومی" بود. او پس از ازدواج با خدیجه(علیها السلام)، در جوانی درگذشت واموال بسیاری را برای خدیجه(علیها السلام)به ارث گذاشت. پس از او "ابی هالة بن المنذر الاسدی" كه یكی از بزرگان قبیله خود بود با وی ازدواج كرد. ثمره این پیوند فرزندی به نام "هند"بود كه در كودكی درگذشت. ابی هاله نیز پس از چندی، وفات یافت وثروت بسیار از خویش بر جای گذاشت.
هر چند این مطلب كه پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله)سومین همسر پیامبر(صلی الله علیه وآله) بود و جز عایشه با دوشیزه ای دیگر ازدواج نكرد نزد عامه و خاصه معروف است ولی مورد تأیید همگان نمی باشد. جمعی از مورخان و بزرگان نظر مخالف دارند; برای مثال "ابولقاسم كوفی" ، "احمدبلاذری" ، "علم الهدی" ،(سید مرتضی) در كتاب "شافی" و "شیخ طوسی" در "تلخیص شافی" آشكارا می گویند كه خدیجه (علیها السلام) هنگام ازدواج با پیامبر، "عذرا" بوده است. این معنا را علامه مجلسی نیز تایید كرده است . او می نویسد: صاحب كتاب "انوار والبدء" گفته است كه زینب و رقیه دختران هاله، خواهران خدیجه(علیها السلام)بودند
تنقیح المقال،ج3،ص77.
برخی از معاصران نیز چنین ادعاكرده اند و برای اثبات ادعای خود كتابهایی نوشته اند.
ر.ك:بنات النبی(ص)ام ربائبه نوشته علامه سید جعفر مرتضی،ص 88.
آشنایی با حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) :
فضایل اخلاقی خدیجه(علیها السلام)،بسیاری ازبزرگان و صاحب منصبان عرب عتبه،شیبه،عقبة بن ابی معیط،ابوجهل و...ریاحین الشریعه،ج2،ص239. را به فكر ازدواج باوی می انداخت. تااینكه با مقامات معنوی حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)آشنا شد و آن دو غلامی را كه برای تجارت همراه پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرستاده بود مطالب و معجزاتی كه از وی دیده بودند برای خدیجه(علیها السلام) نقل كردند. خدیجه(علیها السلام) شیفته اخلاق و كمال پیامبر شد.البته او از یكی از دانشمندان یهود و نیز ورقة بن نوفل، كه از علمای بزرگ عرب و خویشان نزدیك خدیجه(علیها السلام) به شمار می رفت، درباره ظهور پیامبر(صلی الله علیه وآله) آخرالزمان و خاتم الانبیاء مطالبی شنیده بود .بحارالانوار،16،ص61.
همه این عوامل باعث شد تا خدیجه(علیها السلام)حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)را به همسری خود انتخاب كند .
ازدواج خدیجه:
زفاف حضرت خدیجه (علیها السلام)با حضرت محمد )صلی الله علیه وآله) 2 ماه و 75 روز پس از بازگشت از سفر تجارت شام همان،ص20. تحقق یافت. در آن زمان، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) 25 سال داشت زندگانی فاطمه زهرا(س)،حسین عماد زاده،ص 29 و خدیجه کمتر از سی سال . ابن عباس سن ایشان را 28 سال نقل بحارالانوار،ج16،ص3. می كند. زندگانی فاطمه زهرا(س)،ص29. هر چند بعضی از مورخّان اهل سنّت سعی می كنند این سخن را رد كنند; چون راوی آن محمد بن صائب كلبی از شیعیان است و آنها او را ضعیف می دانند. خدیجه(علیها السلام) به سبب علاقه به حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)مقام معنوی او با رسول خدا(صلی الله علیه وآله)ازدواج كرد وتمام دارایی و مقام و جایگاه فامیلی خود را فدای پیشرفت مقاصد همسرش ساخت. در عقد ازدواج حضرت محمد (صلی الله علیه وآله)و خدیجه(علیها السلام)، عبدالله بن غنم بحارالانوار،ج16،ص12،اعلام النّبلاء،ج2،ص111. به آنها چنین تبریك گفت:
هنیئاً مریئاً یا خدیجة قد جرت ***لك الطیر فیما كان منك باَسعد
تزوجت خیر البریّة كلهّا ***ومن ذاالذی فی الناس مثل محمد؟
وبشّر به البُرّان عیسی بن مریم ***و موسی ابن عمران فیاقُرْب موعد
أقرّت به الكتاب قدماً بِاَنّه ***رسول من بطحاء هادو مهتد یكی از رجال قریش و شاعر بود.(بحارالانوار،ج16،ص14. ***گوارا باد بر تو ای خدیجه كه طالع تو سعادتمند بوده و با بهترین خلایق ازدواج كردی. چه كسی در میان مردم همانند محمد است. محمد كسی است كه حضرت عیسی و موسی به آمدنش بشارت داده اند و كتب آسمانی به پیامبری او اقرار داشتند. رسولی كه سر از بطحاء(مكه) در می آورد و او هدایت كننده و هدایت شونده است.
احترام پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)به خدیجه(علیها السلام) :
احترام حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) به خدیجه(علیها السلام)، به خاطر عقیده و اعتقاد او به توحید بود. سفینة البحار،ج2،ص 570،وقات الزهراء(س)،سید عبد الرزاق مقرم،ص7.
خصال خدیجه(علیها السلام) :
خدیجه(علیها السلام) از بزرگترین بانوان اسلام به شمار می رود. او اولین زنی بود كه به اسلام گروید; چنان كه علی بن ابی طالب(علیه السلام) اولین مردی بود كه به اسلام روی آورد.
تنقیح المقال،ج3،ص77.
اولین زنی كه نماز خواند، خدیجه بود.او انسانی روشن بین و دوراندیش بود.باگذشت علاقمند به معنویات، وزین و با وقار، معتقد به حق و حقیقت و متمایل به اخبار آسمانی بود. بحارالانوار،ج16،ص21و79. همین شرافت برای او بس كه همسر رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بودوگسترش اسلام به كمك مال و ثروت او تحقق یافت. سیرالاعلام النُّبلاء،ج2،ص111.
خدیجه از كتب آسمانی آگاهی داشت و علاوه بر كثرت اموال و املاك، او را "ملكه بطحاء" می گفتند.از نظر عقل و زیركی نیز برتری فوق العاده ای داشت و مهمتر اینكه حتی قبل از اسلام وی را "طاهره" ریاحین الشریعه، ج2،ص207. و "مباركه" و "سیده زنان" ریاحین الشریعه، ج2،ص207. می خواندند. سیرالاعلام النبلاء،ج2،ص111. جالب این است كه او از كسانی بود كه انتظار ظهور پیامبر جدید را می كشید و همیشه از ورقة بن نوفل و دیگر علماء جویای نشانه های نبوت می شد. اشعار فصیح پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله) از علم و ادب و كمال و محبت او به آن بزرگوار حكایت می كند. بحارالانوار، ج16،ص52. نمونه ای از اشعار خدیجه درباره پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله)چنین است:
فلوانّنی امسیت فی كل نعمة***ودامت لی الدنیا و تملك الاكاسرة
فما سُوِّت عندی جناح بعوضة***اذا لم یكن عینی لعینك ناظرةبحارالانوار،ج16،ص52. اگر تمام نعمت های دنیا از آن من باشد و ملك و مملكت كسراها و پادشاهان را داشته باشم، در نظرم هیچ ارزش ندارد زمانی كه چشمم به چشم تو نیافتد.
دیگر خصوصیت خدیجه این است كه او دارای شمّ اقتصادی و روح بازرگانی بود و آوازه شهرتش در این زمینه به شام هم رسیده بود. زندگانی فاطمه زهرا(س)،ص31.البته سجایای اخلاقی حضرت خدیجه(علیها السلام)چنان زیاد است كه قلم از بیان آن ناتوان است. پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله)می فرماید: "افضل نساءاهل الجنة خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد و مریم بنت عمران وآسیه بنت مزاحم." ریاحین الشریعة،ج2،ص204. چه می توان گفت در شأن كسی كه مایه آرامش و تسلای خاطر رسول خدا بود؟!در تاریخ می خوانیم:
"حضرت محمد (صلی الله علیه وآله) هر وقت از تكذیب قریش و اذیت های ایشان محزون و آزرده می شدند، هیچ چیز آن حضرت را مسرور نمی كرد مگر یاد خدیجه; و هرگاه خدیجه رامی دید مسرور می شد" همان، ص25.
ذهبی می گوید: مناقب و فضایل خدیجه بسیار است; او از جمله زنان كامل، عاقل، والا، پای بند به دیانت و عفیف و كریم و از اهل بهشت بود. پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله) كراراً او را مدح و ثنا می گفت و بر سایر امّهات مؤمنین ترجیح می داد و او را بسیار تجلیل می كرد. به حدی كه عایشه می گفت: بر هیچ یك از زنان پیامبر به اندازه خدیجه رشك نورزیدم و این بدان سبب بود كه پیامبر(صلی الله علیه وآله)بسیار او را یاد كرد. سیر الاعلام النبلاء،ج2،ص111.
درود خدا برخدیجه(علیها السلام) :
خدیجه كبری(علیها السلام) چنان مقام والایی داشت كه خداوند عزّوجل بارها بر او درود و سلام فرستاد.طبق روایاتی از حضرت امام محمد باقر (علیه السلام)پیامبر اكرم(صلی الله علیه وآله)هنگام بازگشت ازمعراج، به جبرئیل فرمود: "آیا حاجتی داری؟"
جبرئیل عرض كرد: خواسته ام این است كه از طرف خدا و من به خدیجه سلام برسانی" بحارالانوار،6،ص7. در روایتی دیگر می خوانیم: روزی خدیجه به طلب رسول خدا(صلی الله علیه وآله)بیرون آمد. جبرئیل به صورت مردی با وی روبه رو شد و از خدیجه احوال رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را پرسید. خدیجه نمی توانست بگوید رسول خدا(صلی الله علیه وآله)در كجا بسر می برد.او می ترسید این مرد از كسانی باشد كه قصد كشتن رسول خدا(صلی الله علیه وآله)را دارد. وقتی كه خدمت آن حضرت رسید و قصه را باز گفت، حضرت محمد(صلی الله علیه وآله)فرمود:آن جبرئیل بود و امر كرد كه از خدا تو را سلام برسانم.ریاحین الشریعه، ج2،ص206.
نقش خدیجه(علیها السلام) در پیشبرد اسلام:
وقتی حضرت خدیجه(علیها السلام) دریافت كه سعادتمند شده، هر چه داشت در راه پیشرفت و موقعیت پیغمبر اسلام(صلی الله علیه وآله) انفاق كرد. او تمام اموال خویش را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) بخشید و در راه نشر اسلام به مصرف رساند. تا جایی كه هنگام رحلت پارچه ای برای كفن نداشت. ابن اسحاق جمله ای در شأن خدیجه دارد كه گویای همكاری و صداقت او در پیشبرد اسلام است. او می گوید: "خدیجه یاور صادق و با وفای پیامبر(صلی الله علیه وآله)بود و مصیب تها در پی رحلت خدیجه(علیها السلام) وابو طالب بر پیامبر(صلی الله علیه وآله) سرازیر شد." سیره ابن هشام،ج1،ص426. گویا این دو در برابر هجوم ناملایمات بر پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله)،سدی بلند و مستحكم بودند.این جمله معروف كه اسلام رهین اخلاق پیامبر (صلی الله علیه وآله)، شمشیر علی (علیه السلام)، و اموال خدیجه است الصحیح فی سیرة النبی الاعظم (ص)، علامه سید جعفر مرتضی عاملی، ج3،ص198. از نهایت همكاری و صداقت خدیجه(علیها السلام) پرده بر می دارد.
فرزندان خدیجه(علیها السلام) :
در تعداد فرزندان خدیجه(علیها السلام)،میان مورّخان اختلاف است. به گفته مشهور: ثمره ازدواج رسول خدا(صلی الله علیه وآله) و خدیجه(علیها السلام)، شش فرزند بود.1- هاشم.2- عبدالله. به این دو "طاهر" و "طیّب" می گفتند. بعضی مدعی هستندكه پیامبرازخدیجه دو پسر به نام قاسم و عبدالله داشت كه ملقّب به طیّب و طاهر بودند نه این كه غیراز قاسم و عبدالله فرزندانی به نام طیّب وطاهر باشد. (ریاحین الشریعه،ج2،ص267. 3- رقیّه.4- زینب. 5- ام كلثوم.6- فاطمه. رقیّه بزرگترین دخترانش بود و زینب، ام كلثوم و فاطمه به ترتیب پس از رقیّه قرار داشتند.پسران خدیجه(علیها السلام)پیش از بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله)بدرود زندگی گفتند. ولی دخترانش، نبوت پیامبر(صلی الله علیه وآله)را درك كردند. فروغ ابدیّت ،ج1،ص167. گروهی از محققان معتقدند: قاسم و همه دختران رسول خدا(صلی الله علیه وآله)پس از بعثت به دنیا آمدند و چند روز پس از بعثت پیامبر(صلی الله علیه وآله)به مدینه هجرت كردند. تنقیح المقال،ج3،ص77.
وصیّت خدیجه(علیها السلام) :
حضرت خدیجه(علیها السلام) سه سال قبل از هجرت بیمار شد ریاحین الشریعه،ج2،ص77. پیغمبر(صلی الله علیه وآله)به عیادت وی رفت و فرمود: ای خدیجه(علیها السلام)، "اما علمت انّ الله قد زوجّنی معك فی الجنّة" آیا می دانی كه خداوند تو را در بهشت نیز همسر من ساخته است؟! آنگاه از خدیجه(علیها السلام) دل جویی و تفقّد كرد او را وعده بهشت داد و درجات عالی بهشت را به شكرانه خدمات او توصیف فرمود.بحارالانوار،ج19،ص20.
چون بیماری خدیجه شدّت یافت، عرض كرد: یا رسول الله! چند وصیت دارم:
من در حق تو كوتاهی كردم، مرا عفو كن. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: هرگز از تو تقصیری ندیدم و نهایت تلاش خود را به كار بردی. در خانه ام بسیار خسته شدی و اموالت را در راه خدا مصرف كردی. عرض كرد یا رسول الله! وصیت دوم من این است كه مواظب این دختر باشید و به فاطمه زهرا(علیها السلام)اشاره كرد. چون او بعد از من یتیم و غریب خواهد شد. پس مبادا كسی از زنان قریش به او آزار برساند. مبادا كسی به صورتش سیلی بزند. مبادا كسی بر او فریاد بكشد. مبادا كسی با او برخورد زننده ای داشته باشد. اما وصیت سوم را شرم می كنم برایت بگویم. آن را به فاطمه می كنم تا برایت بازگو كند. سپس فاطمه را فراخواند و به وی فرمود:"نور چشمم! به پدرت رسول الله بگو: مادرم می گوید: من از قبر در هراسم; از تو می خواهم مرا در لباسی كه هنگام نزول وحی به تن داشتی، كفن كنی." پس فاطمه زهرا(علیها السلام)ازاتاق بیرون آمد و مطلب را به پیامبر(صلی الله علیه وآله) عرض كرد. پیامبر اكرم (صلی الله علیه وآله)آن پیراهن را برای خدیجه(علیها السلام)فرستاد واو بسیار خوشحال شد. هنگام وفات حضرت خدیجه(علیها السلام)پیامبراكرم(صلی الله علیه وآله)غسل و كفن وی را به عهده گرفت. ناگهان جبرئیل در حالی كه كفن از بهشت همراه داشت نازل شد و عرض كرد: یا رسول الله، خداوند به تو سلام می رساند و می فرماید: "ایشان اموالش را در راه ما صرف كرد و ما سزاوار تریم كه كفنش را به عهده بگریم."شجره طوبی، ج2،ص235;پند تاریخ، ج2،ص22.
وفات خدیجه(علیها السلام) :
مطابق آنچه شایع شده است خدیجه(علیها السلام) در سن 65 سالگی (چنانكه گفتیم سن ایشان كمترازاین مقداربوده است. ) در ماه رمضان سیز الاعلام النبلاء،ج2،ص112،طبق قولی حضرت خدیجه در ماه رجب رحلت فرمود.(المصباح،ص566.) سال دهم بعثت در خارج از شعب ابوطالب بحارالانوار،ج9،ص14. جان به جان آفرین تسلیم كرد. پیغمبرخدا(صلی الله علیه وآله)شخصاً خدیجه(علیها السلام)راغسل داد، حنوط كرد و با همان پارچه ای كه جبرئیل از طرف خداوند عزوجل برای خدیجه(علیها السلام)آورده بود،كفن كرد. رسول خدا(صلی الله علیه وآله)شخصاً درون قبر رفت، و سپس خدیجه(علیها السلام)را در خاك نهاد و آنگاه سنگ لحد را در جای خویش استوار ساخت.
او بر خدیجه(علیها السلام) اشك می ریخت، دعا می كرد و برایش آمرزش می طلبید.آرامگاه خدیجه در گورستان مكه در "حجون" واقعبحارالانوار،ج9،ص14. است. همان،ص21.رحلت خدیجه برای پیغمبر مصیبتی بزرگ بود; زیرا خدیجه یاور پیغمبر خدا بود و به احترام او بسیاری به حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) احترام می گذاشتند و از آزار وی خودداری می كردند.
یاد خدیجه(علیها السلام) :
رسول خدا(صلی الله علیه وآله)با این كه بعدها با زنانی چند ازدواج كرد; ولی هرگز خدیجه را از یاد نبرد. عایشه می گوید: هر وقت پیغمبر خدا(صلی الله علیه وآله)یاد خدیجه می افتاد، ملول و گرفته می شد و برای او آمرزش می طلبید. روزی من رشك ورزیدم و گفتم: یا رسول اللّه، خداوند به جای آن پیر زن، زنی جوان و زیبا به تو داد.
پیغمبر (صلی الله علیه وآله) ناگهان بر آشفت و خشمگینانه دست بر دست من زد و فرمود:خدا شاهد است خدیجه زنی بود كه چون همه از من رو می گردانیدند، او به من روی می كرد; و چون همه از من می گریختند; به من محبت و مهربانی می كرد;و چون همه دعوت مرا تكذیب می كردند،به من ایمان می آورد و مرا تصدیق می كرد. در مشكلات زندگی مرا یاری می داد و با مال خود كمك می كرد و غم از دلم می زدود. همان ،ج43،ص131. حضرت امام صادق (علیه السلام) فرمود: " وقتی خدیجه(علیها السلام) از دنیا رفت، فاطمه كودكی خردسال بود،نزد پدر آمد و گفت:"یا رسول الله اُمی"; مادرم كجاست؟
پیامبر(صلی الله علیه وآله) سكوت كرد. جبرئیل نازل شد وگفت: خدایت سلام می رساند و می فرماید:به زهرا بفرما، مادرت در بهشت و در كاخ طلایی كه ستونش از یاقوت سرخ است و اطرافش آسیه و مریم هستند، جای دارد. المجالس، ص110.
ارسال شده توسط خواهر زری
فرماندار نیویورک درنظر دارد موضوع تغییر مکان مرکز فرهنگی اسلامی و مسجد مسلمانان را که قرار بود در نزدیکی محل حملات یازدهم سپتامبر بنا شود به محلی که دارای بار عاطفی کمتری برای مردم است مطرح کند.
"مگی مک کئون"، سخنگوی "دیوید پاترسون، سخنگوی فرماندار نیویورک، گفت: ما در حال بررسی موضوع تغییر مکان این مرکز اسلامی هستیم، ولی هنوز گفتگوی رسمی میان فرماندار، امام یا سازنده این طرح صورت نگرفته است. انتظار داریم که جلسهای در آینده نزدیک در این رابطه تشکیل دهیم. "پیتر کینگ"، نماینده نیویورک در کنگره، اظهار داشت که این موضوع را روز سهشنبه 26 مرداد ماه با پاترسن به بحث گذاشته و فرماندار به وی گفته است که این هفته با مقامات مسلمان دیدار میکند تا درباره کمکهای مالی ایالتی برای یافتن یک محل دیگر گفتگو کند.
"سلطان"، سخنگوی این پروژه، گفت: تاکنون هیچ دیداری برنامهریزی نشده است. ما از توجه فرماندار به این موضوع قدردانی کرده و گفتگوهای خود را با سایر مقامات ادامه میدهیم.
این مرکز اسلامی و مسجد قرار است با 13 طبقه در نزدیکی محلی که انفجارهای یازدهم سپتامبر 2001 رخ داد و در پی آن 3 هزار نفر جان خود را از دست دادند ساخته شود، اما این موضوع این روزها به بحث، مناقشات و جنجالهای متعددی میان احزاب سیاسی، رسانهها و عموم مردم تبدیل شده است.
کینگ همچنین اظهار داشت که علاقمند به ساخت این مرکز اسلامی و مسجد است، اما محل آن باید دورتر از این محل مناقشهبرانگیز باشد.
تاکنون شخصیتهای سیاسی و دینی بسیاری از ساخت این مسجد حمایت کردهاند.
سنی نیوز: روز نامه "واشنگتن تایمز" که روزانه در پایتخت آمریکا به نشر میرسد مربوط به موسسه ارتباطات اخبار جهان و متعلق به گروه رسانه ای بین المللی اتحادیه کلیسا های ایالات متحده آمریکا می باشد.
این روزنامه در کشوری به نشر می رسد که شب و روز داد از دموکراسی و آزادی دینی و مدارا میان اتباع ادیان و حقوق انسان و احترام و همزیستی میان تمدن ها میزند! این اصطلاحاتی است که در ظاهر از آن استفاده میشود لیکن در واقع مصالح و منافع رسانه ها و سیاسیتهای دو رویۀ غرب را تأمین میکند. این روزنامه در شماره ای که روز چهار شنبه 11 اگست 2010 به نشر رسید در سر مقاله خود در باره ساعت مکه مكه مكرمه چنین نوشت: "در اسلام وقتی وجود ندارد، این ساعت بزرگ نمادی است برای توسعه طلبی دینی"!! خواننده عزیز! توجه داشته باشید این سر مقاله تحریک آمیز علیه اسلام بوده و بوی نفرت و دشمنی نسبت به اسلام و مسلمانان از آن می آید. ما در نقاط زیر بطور مختصر به یاوه گویی های این سرمقاله اشاره می نماییم: 1- "این ساعت آن چنان که اعلان شده برای تعین وقت است نبوده بلکه برای گسترش دامنه اسلام گذاشته شده است. زیرا در بالای آن کلمه "الله اکبر" نوشته شده و چراغ های سفید و سبز آن روزانه پنج بار بخاطر تذکر دادن مردم به اوقات نماز روشن می گردد!!" 2- "برخی از دانشمندان مسلمان گفته اند: مکه مرکز زمین است لذا مردم جهان باید به ساعت مکه اوقات شان را تعین نمایند". سپس می افزاید: "این کار درست نیست، در مفکوره اسلام همه تحقیقات و پژوهشهای علمی باید تابع واقعیت هایی باشد که قرآن و سنت پیامبر (صلی الله علیه و سلم) به آن تصریح نموده است، و وقتی رسول اسلام بگوید مکه مرکز جهان است باید چنین باشد، و هرگاه واقعیت های علمی با این فرهنگ در تضاد باشد باید نادیده گرفته شود طوریکه مسلمانان ادعا دارند". 3- ساعت گرینویچ که جهان امروزی طبق آن اوقات شان را عیار می کنند از بقایای امپراطوری بریتانیا بوده که یکی از منافع جوهری آن تحمیل وقت و فرهنگ بریتانیا بر بسیاری از نقاط جهان است، علی رغم مخالفت ایالات متحده آمریکا با این امر، ساعت مکه نیز تقلیدی از امپراطوری بریتانیا بوده که نشان دهنده جاه طلبی و توسعه طلبی دینی مسلمان است. 6- ساعت مکه نمونه ای است از راههایی که مسلمانان تلاش دارند عقیدۀ خود را بر مردم جهان تحمیل نمایند. 5- دوران ما شاهد برخورد های تمدن ها است. مثال دیگری از تلاشهای مسلمانان برای گسترش اسلام و سلطه جویی در عالم، طرحی که سازمان کنفرانس اسلامی در مورد حقوق بشر (که یکی از معاهدات مهم و اساسی قانون بین المللی بشمار می رود) ارایه نموده و در آن آمده: کشور های که اکثریت آن را مسلمانان تشکیل میدهند نباید تابع این معاهده باشند بلکه پایبند تعالیم والای شریعت اسلامی باشند که در زمینه حقوق بشر بیان داشته است. و به عبادت دیگر، سازمان کنفرانس اسلامی اصل حقوق بشر را که سازمان ملل متحد آنرا تصویب نموده مردود میشمارد. 6- در وقتی که جهان امروزی شاهد گشایش همه ابعاد زندگی است و انسان امروزی قبل از هر زمانی با هم نزدیکتر شده اند،مردمان متعصب که به دنبال دفاع از دین اسلام هستند راههایی را جستجو می کنند که مسلمانان را از سایر مردمان جهان منزوی ساخته و تقسیم به اردوگاههای رقیب نموده اند. 7- در زمانی که دولت اوباما به دنبال راههای صلح است!! برخی از رهبران جهان اسلام پیشنهاد غرب را قبول نکرده کاری دلخواه خود را در انزوا قرار دادن خود و ملت های خود از سایر ملت های جهان انجام میدهند. این بود خلاصه مهمترین نقاط سر مقاله روزنامه "واشنطن تایمز" که تلاش نموده افکار عمومی مردم آمریکا را علیه اسلام و مسلمانان تحریک نماید و هرگونه سرمایه فرهنگی مسلمانان را به توطئه علیه غرب متهم نماید. این مفاهیم توسط افراط گرایان و محافظه کاران رسانه های آمریکا دامن زده میشود طوریکه تاثیرات منفی آن از خلال نظرات خوانندگان روزنامه در این کشور روشن می گردد که غرب تا چه حدی با مسلمانان و کشور عربستان سعودی که در آن رمزهای وحدت مسلمانان وجود دارد عداوت و دشمنی را دردلهای شان می پرورانند. کشور عربستان سر زمینی است که قبله مسلمانان و مقدسات آنها را در آغوش کشیده است بنابر این دشمنان داخلی و خارجی سعی دارند تا علیه این سرزمین مقدس توطئه چینی نمایند. آری! ما امروز بیش از هر وقتی به رسانه هایی نیاز داریم تا تحلیلات مغرضانۀ و شبه پراگنی دشمن علیه اسلام و مسلمانان را پیگری نموده و با هر وسیله ممکن بر آن پاسخ ارایه نمایند، زیرا دشمنان اسلام همه با هم، تیرهای زهراگین شان را از یک كمان علیه اسلام و مقدسات اسلامی شلیك می کنند. اگر امروز اهل کتاب آستین انتقام را از مسلمانان بالا زده، روافض نیز به نوبۀ خود بر ساحت پاک ناموس پیامبر اسلام صلی الله علیه وسلم بیشرمانه تجاوز نموده اند، و جز این نیست که چهرۀ اصلی شان را به امت اسلامی افشا و معرفی می نمایند. و جالب است بدانید که موقف شیعیان رافضی در ایران مانند برادران صهیونست آمریکایی آنها در غرب بود.... |
|||
|
در زمان خلافت سیدنا عمربن خطاب (رضی الله عنه) دامنه ی فتوحات اسلامی در سرزمین شام گسترش یافت تا به بیت المقدس که مسجد الاقصی در آن قرار دارد رسید.
در اینجا بود که فرمانروایان مسیحی که بر سرزمین شام و روم حکومت می کردند در خواست کردند که باید خلیفۀ مسلمانان شخصاً حضور داشته باشد و قرارداد صلح را به دست خود بنویسد تا کلیدهای مسجد الاقصی را به وی تحویل دهند. زیرا تحویل بیت المقدس و مسجد الاقصی به این آسانی نیست. قدس با شهرهای دیگر فرق می کند. شهرهای دیگر از منزلت و جایگاه قدس برخوردار نیستند. مسجد الاقصی مکانی است که به دست مبارک حضرت سلیمان بنا شده و پیامبران بعدی در آن نماز خوانده اند. پس اگر لازم است که بیت المقدس تسلیم مسلمانان گردد، باید خلیفۀ مسلمانان شخصاً آن را تحویل بگیرد.
فرمانده ی لشکر مسلمانان ابوعبیده (رضی الله عنه) این مطلب را به امیر المؤمنین گزارش می دهد و می گوید: فتح بیت المقدس بستگی به حضور شخص خلیفه دارد.
سیدنا عمر (رضی الله عنه) همانطور که در سایر کارهای مهم و سرنوشت ساز خلافت با اصحاب مشورت می کرد، در این باره هم مسئله را به شور گذاشت. عده ای رأیشان این بود که لازم نیست خلیفه به بیت المقدس برود، چون معتقد بودند که نباید به مسیحیان بها داد، ولی سیدنا علی (رضی الله عنه) نظر به رفتن خلیفه داد و گفت: هم شرافت و منزلت قدس و مسجدالاقصی در نظر گرفته میشود و هم کار مسلمانان راحت می گردد.
لازم است در اینجا نگاهی به سفر امیر المؤمنین به شام داشته باشیم.
آری، او فردی است که دو ابر قدرت آن زمان یعنی ایران و روم از ترسش آرام و قرار نداشتند. هیبت نام او گوش ها و قلب ها را پر نموده بود.
درآن زمان اگر پادشاهی یا حاکمی به شهر یا استانی سفر می نمود خبر در همه جا پخش می شد و چشم ها منتظر دیدن حاکم و همراهان و شکوه جلالش می شد و اخبار این سفر های شاهانه در صدر اخبار رسانه های خبری قرار می گرفت و جایگاه ویژه ای را در کتاب های تاریخ و سیرت به خود اختصاص می داد و مردم آن را برای هم روایت می کردند و با دیدهی تحسین به آن مینگریستند.
حال قدرتمند ترین حاکم وقت می خواهد به شهری که از دیر باز تحت استعمار دیگران بوده است مسافرت کند!
در واقع ماجرای مسافرت عمر فاروق (رضی الله عنه) برعکس سفرهای شاهان و تجربه های مکرر تاریخی است. برای روشن شدن موضوع جریان سفر را با هم مطالعه می کنیم:
سیدنا عمر (رضی الله عنه) در این سفر بر شتری خاکستری رنگ سوار بود. سر مبارکش برهنه و در زیر آفتاب سوزان خورشید می درخشید.
شتر رکاب نداشت و پاهای مبارک از دو طرف آویزان بود.
زیر اندازی پشمی داشت، وقتی بر شتر سوار می شد زین او بود و وقتی از آن پیاده می شد فرش وی. خورجین شترش از پوست یا برگ خرما بود. وقتی سوار می شد خورجین و وقتی پیاده می گشت آن را زیر سرش قرار می داد.
پیراهنی از کرباس به تن داشت که به علت کهنگی پاره شده بود، پیراهن دیگری نیز نداشت، وقتی به بیت المقدس رسید گفت: رئیس این منطقه را صدا کنید و وقتی حاضر شد به او گفت: پیراهنی به من امانت دهید و پیراهنم را بشوئید و پارگیش را بدوزید.
پیراهنی کتانی برایش آوردند، از آنها پرسید: این چیست؟ گفتند: کتان است. گفت: کتان دیگر چیست؟ برایش توضیح دادند.
پیراهنش را کشید و پیراهن دیگر بر تن کرد.
بعد از اینکه پیراهن شسته و وصله زده شد، دوباره پیراهن خودش را بر تن نمود. حاکم آن منطقه که مسیحی بود گفت: شما پادشاه عرب ها هستید. مناسب نیست در این سرزمین چنین لباسی بر تن داشته باشید و مرکب شما شتر باشد. اگر اسب ترکی سوار شوید به چشم رومی ها بهتر است.
در جواب گفت:
ما قومی هستیم که خداوند با اسلام ما را عزت داده است و عزت را غیر از خدا و اسلام نمی خواهیم.
آری، حال امیرالمؤمنین، خلیفه مسلمانان سیدنا عمربن خطاب (رضی الله عنه) که خواب از چشم بزرگترین پادشاهان وقت گرفته و آوازه ی فتوحات او همه ی جهان را پر کرده بود، این چنین بود.
آری عزیزان، این سفر از مدینه به بیت المقدس است که از میان شهر های بزرگ و پیشرفته آن زمان می گذرد و چشم ها از نزدیک او را زیر نظر دارند و به او خیره می شوند. چه راست گفته است خدای بزرگ آنجا که می فرماید:
{ و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لا یعلمون} [منافقون: ۸].
«عزت از آن خدا و رسول او و مؤمنان است ولیکن منافقان نمی دانند.»
مسئولیت همسایه در برابر همسایه
همسایه کسی است که در کنار خانهی تو سکونت دارد، هر همسایهای نسبت به همسایهاش موظف است که به او احترام گذارد و او را تکریم نماید، حقوقش را بپردازد، اگر به چیزی نیاز پیدا کرد به وی بدهد، به او نیکی کند و مانع از رسیدن آزار به او شود.
خداوند والامرتبه میفرماید:
«وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا وَبِذِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَالْجَارِ ذِی الْقُرْبَى وَالْجَارِ الْجُنُبِ» (نساء: 36)
«و به پدر و مادر و به خویشاوندان، یتیمان، درماندگان، بیچارگان، همسایگان خویشاوند و همسایگان بیگانه و همراهان (در سفر و حضر و همکاران) نیکی کنید».
پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: «ما زال جبریل یوصینی بالجار حتی ظننت أنه سیورثه»: «جبرئیل همواره دربارهی همسایه به من سفارش میکرد که گمان کردم که او از همسایهی خود ارث خواهد برد». (متفق علیه (بخاری: 6014-6015)، (مسلم: 2624-2625))
و میفرماید: «من کان یؤمن بالله والیوم الآخر فلیکرم جاره»:«کسی که به الله و روز قیامت ایمان کامل دارد باید همسایهاش را احترام گذارد».(متفق علیه (بخاری2566)، (مسلم 1030))
از جمله مواردی که شامل نیکی کردن به همسایه میشود این است که به وی خیر و فایده برساند؛ زیرا پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: «یا نساء المسلمات لا تحقرن جارۀ جارتها، ولو فرسن شاۀ»:(فرسن: استخوان پای بز.) «ای زنان مسلمان، هیچ همسایهای (هدیهای) که به همسایهاش میدهد ناچیز نداند، گرچه استخوان بیگوشتی باشد». و به ابوذر میفرماید: «یا أباذر، إذا طبخت مرقةً فأکثر ماءها وتعاهد جیرانک»: «ای ابوذر، هرگاه آبگوشتی پختی آبش را زیاد کن و همسایههایت را در نظر داشته باش».(صحیح مسلم: (4/2025).)
همسایهای که دروازهی خانهاش (به خانهات) نزدیکتر باشد، به نیکی سزاوارتر است؛ زیرا عائشه ل از پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسید: من دو همسایه دارم، به کدام یک هدیه بدهم؟ پیامبر فرمود: «إلی أقربهما باباً»: «به همسایهای که درِ خانهاش نزدیکتر است».(صحیح بخاری: (6020).)
دوم: همسایه را نیازاریم و به او بدی نکنیم
نباید کسی همسایهاش را با گفتار یا کردار یا با اشاره آزار دهد؛ پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: «من کان یؤمن بالله والیوم الآخر فلا یؤذی جاره»:«کسی که به خدا و روز قیامت ایمان دارد همسایهاش را نمیآزارد».(متفق علیه، صحیح بخاری: (6018) صحیح مسلم: (47).)
و باز میفرماید: «والله لایؤمن والله لا یؤمن، فقیل له: من هو یا رسول الله! فقال: الذی لا یأمن جاره بوائقه»: «سوگند به خدا که ایمان کامل ندارد، سوگند به خدا که ایمان کامل ندارد؛ گفته شد: چه کسی ای پیامبر خدا؟ فرمود: کسی که همسایهاش از بدی او در امان نباشد».(متفق علیه، صحیح بخاری (6016) صحیح مسلم (46).)
کسی پرسید: ای پیامبر خدا، فلان زن شب نماز میگزارد و روز، روزه دارد، ولی همسایهاش را میآزارد. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «هی فی النار»:«او در دوزخ است».(رواه احمد و حاکم، اسناد آن صحیح است.)
در حدیثی که انس روایت کرده است پیامبر میفرماید: «ما آمن بی من بات شبعاً وجاره جائع إلی جنبه وهو یعلم»: «کسی که سیر بخوابد در حالی که در کنارش همسایهاش گرسنه است و او میداند، چنین فردی هرگز به من ایمان نیاورده است».(روایت طبرانی در «الکبیر» و بزار و خطیب.)
اگر از همسایه آزاری در گفتار یا رفتار حتی با اشاره به او رسید راه نجات از این اذیت صبرکردن است. مردی خدمت پیامبر آمد و از همسایهاش شکایت میکرد پیامبر به او فرمود: «اصبر»: «صبر کن». در بار سوم و چهارم که خدمت پیامبر شکایت آورد، پیامبر صلی الله علیه وسلم به او فرمود: «أخرج متاعک فی الطریق» فطرحه، فجعل الناس یمرون به، ویقولون: مالک؟ فیقول: آذانی جاری، فیلعنون جاره حتی جاءه، وقال له: رد متاعک إلی منزلک، فإنی والله لا أعود: «اثاثیهات را بیرون بیاور و بر سر راه بینداز» او هم این کار را کرد. مردمی در کنار او عبور میکردند، میگفتند: چی شده؟ میگفت: همسایهام مرا اذیت میکند و مجبورم وسایلم را اینجا بیندازم. مردم هم همسایهاش را نفرین میکردند تا این که همسایه آمد و به او گفت: اثاثیهی منزلت را به درون خانه بیاور که سوگند به خدا تکرار نمیکنم». (روایت ابوداود.)
پیامبر صلی الله علیه وسلم میفرماید: «إن الله تعالی یحب الرجل له الجار السوء یوذیه، فیصبر علی اذاه ویحتسبه حتی یکفیه الله بحیاۀ أو موت»: «خدای والامرتبه مردی را دوست دارد که همسایهای داشته باشد که او را اذیت کند ولی این مرد صبر کند تا این که خداوند به زندگی یا مرگ او را کفایت کند».(خطیب در «التاریخ» روایت کرده و سیوطی آن را صحیح دانسته است.)
آداب نگاه کردن به دختری که خواستگاری میشود
شریعت اسلامی برای آنکه فرد خواستگار و دختر یا زنی که خواستگاری میشود بر اساس شناخت و با روشنبینی ازدواج کنند، اجازه میدهد که هر دو به یکدیگر بنگرند. اساس این جواز فرموده رسول اکرم صلی الله علیه وسلم است که به مغیرۀبن شعبه میگوید: «به او نگاه کن زیرا بهتر است که بین شما محبت والفت پایدارتری ایجاد شود». روایت مسلم
و مسلم و نسائی نیز روایت میکنند که مردی به خدمت رسول خداص رسید، و او گفت زنی از انصار را خواستگاری کردهام.
فرمود: آیا به او نگاه کردهای؟ گفت: نه! فرمود او را ببین زیرا در چشم انصار مختصر عیبی وجود دارد.
اما این نگاه کردن خود آدابی دارد که باید خواستگار آنرا رعایت نماید.
1- نگاه کردن به صورت و دستها جائز نیست، مگر اینکه خواستگار قصد ازدواج داشته باشد.
2- جائز است که چندین بار نگاه کند تا صورت حسب به طور کامل در ذهن جایگزین شود.
3- مجاز است که در جلسه خواستگاری طرفین با هم صحبت کنند.
4- دست دادن با دختر یا زن قبل از خواند خطبه عقد جائز نیست، زیرا قبل از عقد بیگانه محسوب میگردد و در روایت بخاری از حضرت عائشهك آمده است: دست رسول اکرم صلی الله علیه وسلم دست هیچ زنی را در هنگام بیعت لمس نکرد، بیعت زنان با کلام بود.
5- طرفین اجازه خلوت کردن با یکدیگر را ندارند و ملاقات آنها باید با حضور شخص محرم ثالثی باشد.
بخاری و مسلم از آن حضرت صلی الله علیه وسلم روایت میکنند که فرمود: هیچ مردی نباید با زن بیگانهای خلوت کند، و هیچ زنی نباید به تنهایی مسافرت کند مگر آنکه همراهش محرمی باشد.
در اینجا ضروری میدانم، به رسم بسیار ناپسندی اشاره کنم که در بعضی مجامع به چشم میخورد، که با عقیده و شرع اسلام منافات کامل دارد. مرد خواستگار بدون هیچ قید و بند محدودیتی با دختر یا زن مورد نظرش اختلاط میکند، و این رفتار خود را با قصد آشنائی طرفین با اخلاق یکدیگر توجیه میکنند. اما میدانیم که این ادعا نه تنها از طرف دین مورد قبول نیست، بلکه با آن به شدت مبارزه میشود. زیرا با ابتدائیترین اصول اخلاقی ناسازگار است، و حیثیت و آبروی دختر را بیشتر از مرد خواستگار مورد تهدید قرار میدهد. و اگر ازدواج صورت نگیرد، دختر جوان، آماج انواع تهمتها خواهد شد، و به او شک خواهند کرد و بسیاری از مردم از ازدواج با او خودداری مینمایند، و نهایتاً دختر مذکور سالخورده شده و به اصطلاح میترشد.
و این مطلب را نیز به خوبی میدانیم که اینچنین افرادی برای آشنا شدن و شناختن یکدیگر به رفتارهای رسمی و روابط آمیخته با تکلف و تعارف راضی نمیشوند، بلکه قصد آنان از این فتره زمانی نزدیک شدن و آشنا شدنی بیش از حد متعارف و متداول است. و چه بسیارند زنان و مردانی که مدتهای طولانی و حتی چندین سال در این وضعیت باقی میمانند، اما پس از مدت کوتاهی که از ازدواج میگذرد از هم جدا میشوند، این چه نوع آشنا شدنی است که با اختلاط با دختر صورت میگیرد؟ [و یا اینکه اصلاً به ازدواج منجر نمیشوند] پس صاحبان بصیرت پند گیرند.!!